خلوت من

هرگاه که دلت یاد کسی کرد و فرو ریخت یاد آر که من منتظر و چشم به راهم

خلوت من

هرگاه که دلت یاد کسی کرد و فرو ریخت یاد آر که من منتظر و چشم به راهم

زبان های بی صدا

727057f5owblcuts.gifزبان های بی صدا727057f5owblcuts.gif

 

تقریبا همه مون دوست داریم دیگری را با خواندن ذهن یا با پیش بینی آنچه خواهد گفت یا حدس زدن اتفاقی که هنوز تعریف نکرده شگفت زده کنیم.

اگه تو هم دوست داری باید بهت بگم که یه شرط داره.

اون هم اینه که باید یه عالم زبون بلد باشی!

چند تا زبون بلدی؟

دوتا ؟ چهارتا؟ نه نه واسه ی این کار باید بی نهایت زبون بلد باشی!

دنبال انگلیسی و فرانسه و غیره نرو.

زبان فقط صدایی نیست که از گلو بیرون بیاد و با حرکت لب و زبان شکل بگیره. هر حرکتی، هر نگاهی و حتی هر بی حرکتی و هر سکوتی، خود برای کسی که هنر شنیدن و درک زبان های بی صدا را دارد از صدها و هزاران جمله گویاتر و پرمعنا تره.

مثلا برای یک مادر نگاه گرفته و داغ فرزند حاوی هزاران پیام ناگفتنی است که فقط مادر قادر به درک آن پیام هاست.

♥♥همین طور برای یک همسر دزدیدن نگاه و با لکنت سخن گفتن شریک زندگی اش پیام رسان صدها خبر است که بسیاری اوقات حتی نیازی نیست که بر زبان جاری شود.

رنگ رخساره خبر می دهد از سر درون!

فردی که قادر به رمز گشایی رنگ چهره است می تواند به سر باطن بسیاری از افراد دست یابد.

نباید فقط به این خاطر که پیام های درونی آدم ها به صورت صدا از دهانشان بیرون نمی آید، حرف های ناگفته و پنهان در نگاه، رفتار، لباس و زندگی آدم ها را نادیده بگیریم وبگوییم چون صدایی نمی شنویم پس سخنی نیز گفته نشده، پس همه چیز بر وفق مراد است!

...بیایید خودمان را گول نزنیم زبان نگاه و چهره و رفتار را همه بدون هیچ گونه کلاس و استادی به شکل ذاتی می شناسیم دیگر کم یا زیادش بسته به توجه ما به اطرافیانمان است. کسانی که منتظرند تا درد و غم و یا عشق و محبت فریاد زده بشه تا آنها بتوانند عکس العملی داشته باشند دقیقا در حال شانه خالی کردن از آنچه اطرافشان می گذرد هستند!

اگر پسر یا دختر جوانی زانوی غم بغل گرفته و در اتاقش کز کرده و به موسیقی های غمگین گوش می دهد، فقط چون شرم می کند تنهایی اش را بر زبان آورد...

سرپاچه های ریش ریش شده ی شلوار یک کارمند و آمادگی یک کارگر برای پذیرش سخت ترین کارها پیام آور صدها مشکل مالی است...

اگر شریک زندگی مان مدام از گوشه چشم ما را می پاید و به شکل های مختلف برای حفظ حریم زندگی اش غیرت و تعصب به خرج می دهد ولی با همه این ها به دلیل شرم و حیا و اصالت خانوادگی اش سکوت پیشه می کند و فقط به نگاه و رفتار و اشارت های دربسته و گنگ اکتفا می کند، فقط چون صدای اعتراضش به شکل صدای قابل شنیدن از دهانش بیرون نمی آید نباید خودمان را به نشنیدن بزنیم و بگوییم اوضاع به سامان است.

اگر همسرمان بی حوصله و مغموم است اگر شوق رسیدگی به خود و خانه را ندارد و به خاطر اهمیتی که به آرامش اعضای خانواده می دهد سکوت اختیار کرده نباید خودمان را گول بزنیم که همه چیز درست است!

شرم و خجالت نگاه یک جوان بیکار ، حسرت چشمان دختران و پسران ، گرفتگی صدا ولرزش دست ، سرخی بناگوش ، دزدیدن نگاه ، بی تفاوتی ، خطوط چهره و پیشانی، حرکات جسورانه ، لودگی ، بی پروایی ، حرکات عصبی ، نگاه های مشوش و ... و ... و... همه این  ها برای کسی که گوش دل راباز کرده و استعداد رمزگشایی زبان های بی صدا را در خود از بین نبرده همه و همه یک جور زبان اند،

که اگر خوب شنیده شوند بسیاری از سوتفاهم ها و نامهربانی ها و سو برداشت ها قبل از حاد شدن برداشته می شوند.

2wlt53k.gifسعی کنیم خوب و از روی محبت و توجه به انسان ها نگاه کنیم2wlt53k.gif

500818fohu7zoi07.gifنگاه صاف و عاشقانه رمز یادگیری زبان بی صداست.500818fohu7zoi07.gif

 شاد باشید

همبازی!

2wlt53k.gifهمبازی2wlt53k.gif

خیال نکن، نمی شناسمت. نمی ذارم از یادم بری.پشت سایه بازیگوش درختا پنهون شدی که چی؟! رد پاتو دیدم...سایه ات داره می لرزه! عکست افتاده تو صورت ماه! صدای تاپ تاپ دلت، شبو از خواب پرونده!

هنوز دلت پر از هوای بودنه! هنوز چشات داد می زنه، تو  دلت چه خبره! بوی محبت می دی، بی تاب شکفتنی، تو خودتی!

خیال نکن گمت می کنم. نمی ذارم از یادم بری.من هنوز به یادتم!

هنوز با توام. نه اهل خاکم. نه از قبیله باد! از تبار عشقم،ولی همجنس فرشته ها نیستم، پس خرده نگیر، باورم بکنی یا نه ! من خود باورم. خود یقین.

بذار بهت بگم تا بدونی که ...عشق همراهته! بذار خودشو نشونت بده! بذار تو رو هوایی کنه! بذار دوباره عاشق بشی. بذار یه ترانه عاشقانه تو رو از اشک  تر کنه...بذار تماشای یه فیلم عاشقانه تو رو ببره به مرز حساس تر شدن.بذار یه خنده ی بلند از ته دل، هر چی گرد خماریه از تنت بیرون بریزه. بذار یه گریه سیر و بی ریا، صاف و زلالت کنه. بذار عشق تو دلت ذوق کنه، پا بکوبه، کارای عجیب و غریب کنه. همه رو متعجب کنه. بذار رفتار تو به یاد دیگرون بندازه که تو هنوز همون عاشق صادق و شادی هستی که بودی.

می آی... آرزوهای کودکانه داشته باشیم؟

 هیچ یادته؟... شادی واسمون مزه داشت. شیرینی همیشه به کام مون می نشست. یادته، می دونستیم یه لیوان آب خنک، وقتی که تشنه ایم، چه نعمتیه! یادته با چه چیزهای کودکانه ای شاد می شدیم؟ یه کتاب خوشحالمون می کرد و یه عروسک خوشبختمون!

همه جا کنار هم حضور داشتیم. فکرمون جایی بود که اون یکی بود. هیچ وقت حوصله نداشتیم تو آینه به خودمون زل بزنیم و از خودمون بپرسیم داری چیکار می کنی؟! از بس بی قرار زندگی کردن بودیم، هیچ جا در جا نمی زدیم، فقط هر روز با زندگی شروع می شدیم، با زندگی ادامه داشتیم، هر روز با روز دیگه فرق داشتیم. راحت می بخشیدیم. سریع اخم ها و اشک ها را به خنده و لبخند تبدیل می کردیم و حالا رفیق من! چرا پشت این سایه های بلند پنهان شدی؟

هنوز هم بازیگوشی؟ هنوز به دنبال کسی هستی تا با تو بازی کنه! من تو رو از یاد نبردم. مگه می شه، آدم خودشو فراموش کنه! تو خود منی! تو روح تپنده ی منی!

درسته یه روزایی از یادت بردم. ولی دیگه نمی ذارم از یادم بری. بعضی وقتا زندگی رو خیلی سخت گرفتم ولی دیگه نمی ذارم این طور به زندگی نگاه کنم. گاهی شد، از یه حرف، یه کلام یا عمل نادرست روزها در رنج بودم، اما حالا که تو رو به یاد آوردم می بینم، چه راحت می تونم فراموش کنم. چه ساده می تونم ببخشم  و چه آسون می تونم، بگذرم.

تو هیچ وقت نرفتی. همون جا پشت اون درختا بودی. گاهی برق چشمات توجهم را جلب می کرد. گاهی هم عطرت را از لابه لای بوته های گل حس می کردم. ولی تا چشمانم را تیز می کردم می گریختی! من بودم  و دودلی حضور تو! قلبم می گفت هستی ولی چشمانم تو را نمی دید...

چرا ...فراموشت کرده بودم؟ چه احساس قشنگی به دیدن آدم می اد وقتی که به یاد می آری آشنایی پس سایه های ترس ایستاده...اون وقته که دیگه نمی ترسی...

بازم خیال بازی داری. حالا می دونم کجا پنهون شدی. اما این بار بازی را بهم نمی زنم. منم خیال بازی دارم.

بهتره تو دنبالم بگردی.اگه منو پیدا کنی،همیشه باهات همبازی می شم. با هم دوست می شیم. می شیم عین بچه ها : همه جا سرک می کشیم.با صدای بلند می خندیم. خوراکی هامونو با هم قسمت می کنیم. بند کفشامونو به هم گره می زنیم...

اگه منو تو دوباره با هم همبازی بشیم هیچ  وقت احساس تنهایی نمی کنیم. همیشه هر دوی ما با همیم هرکس ما رو با هم ببینه احساس نشاط و شادابی می کنه به یاد رفاقت های زلال کودکی می افته.اونم هوس می کنه بره همبازیشو پیدا کنه.

آی رفیق! من همیشه دلم بی تاب دیدنته!

حالا  می تونیم، مثل دو کودک بازیگوش تو کوچه باغا بدویم. آواز بخونیم. می تونیم برای هم قصه بگیم. فقط کافیه از روزمرگی فاصله بگیریم. از تکرار خودمون دور بشیم. از رو دست هم تقلب نکنیم. نترسیم از این که احساسمونو بهم بگیم.

از وقتی تو رو پشت سایه ها حس کردم دیگه از سایه ها نمی ترسم... تو هم از سایه ها نترس. سایه تردید و دودلی، سایه عادت ها، سایه باید نبایدها، سایه تقلید و پیروی، سایه همرنگ شدن ها.

از یادت نره. من و تو در پی هم می گردیم. تا لحظه رسیدن به معصومیت و صداقت و پاکی... فقط یک تصمیم فاصله است بخواه تا ببینی.

عزیز بازیگوشم! بهم اطمینان بده که به زودی این آخرین سایه های تردید و ترس ناپدید می شه.  این تصمیم توست که همه چیز را عوض می کنه. این نگاه توست که جون میگیره. این تویی که کم کمک از پشت سایه ها پیدا می شی... پررنگ و پررنگ تر... این صدای توست که از اعماق سایه ها به گوش می رسه:

...خودت بگو اولین کلامت چیست؟؟؟

بدون شرح!

بدون شرح!

ستاره ی من

╬♥╬♥╬♥╬♥╬♥╬♥╬♥╬♥╬♥╬♥

محکوم

╬♥╬♥╬♥╬♥

╬♥╬♥╬♥╬♥╬♥╬♥

╬♥╬♥╬♥╬♥╬♥╬♥╬♥╬♥╬♥╬♥

قول

╬♥╬♥╬♥╬♥╬♥╬♥╬♥╬♥╬♥╬♥

╬♥╬♥╬♥╬♥╬♥╬♥╬♥╬♥╬♥╬♥

عشق

╬♥╬♥╬♥╬♥╬♥╬♥╬♥╬♥╬♥╬♥ 

جملات از : مجله موفقیت


در پناه حضرت عشق